علیرضا جونمعلیرضا جونم، تا این لحظه: 10 سال و 2 ماه و 27 روز سن داره

دونه سیب

پسرم داداش شده

سلامی بعد از مدتها.پسر گلم علیرضا شما الان دقیقا یک ماهه صاحب یه خواهر کوچولو به نام مطهره شدی.خیلی هم شیطونی می کنی ولی بازم خوبی و دوسش داری و این شیطنتات از دوست داشتنته.کارهای خطرناک هم کم نمی کنی!!خداروشکر استرس هات داره کم میشه. همچنان وزنت کمه و من مدام غصه میخورم. الان سه سال و نیمت هست و 13.300 هستی حدودا یک کیلو و نیم کمبود وزن داری و هر چی تلاش می کنم نتیجه نمیده. غذا خوردنت هنوز هم به زور منه و نمیشینی پای میز تا آخر.همش شیطنت و شیطنت. کارت شده از پنجره ی آشپزخونه بیرون رو نگاه کردن و مخصوصا ماشین عمو هادی.تمام گفته ها و جملاتت آخرش ختم میشه به ماشین عمو هادی:)) دیگه همه ذله شدن از این کلامت ههههه عمو...
7 تير 1396

زبون شیرین آقا علیرضا

نوک:تونتک (مداد رنگی شو میاره مثلا میخواد بگه نوک نداره میگه تونتک نداره خخخخخ) افتاد:اشتاد این کلمات برای خیلی وقت پیشه ولی الان میذارم مامان:ماماشی بابا:باباشی    
14 دی 1395

بعد از 8 ماه اومدم

دوست دارم یه سری عکس های پراکنده بذارم این عکس سر سفره افطار بود که این عکس علیرضا جز عکس های منتخب نی نی سایت شد و جایزه گرفت اینجا با آقا و مامانی و عمه اینا و عمو اینا بودیم رستوران طلاییه.بسی بهمان خوش گذشت اینم بابا بزرگ مهربون که هیچوقت جای خالی ش پر نشد     ...
23 فروردين 1395

بازم بعد از 4 ماه اومدم

سلام عزیز من.یه روزی دونه سیب صدات می کردم ولی حالا واسه خودت مردی شدی. تو 16 ماهگی یه مریضی خیلی سخت گرفتی که به اسهال و استفراغ افتادی و هر چی که تو ماه پیش اضافه کرده بودی رو به یکباره کم کردی و خیلی لاغر شدی.اون ماه بدترین ماه زندگی م بود خیلی سخت گذشت یه یکی دو روزی رو رفتیم خونه ی مامان بزرگ موندیم و ب مامان بزرگ هم زحمت دادیم.خودمم همپای تو مریض شدم.از طرف دیگه درست تو همون ماه هم داشتی دندون درمیاوردی.خلاصه که هر چی بود گذشت. برای راه افتادنت دو ماه زحمت کشیدم یعنی از اول 16 ماهگی من بهت تمرین میدادم که بایستی و با دست زدن و تشویق کردن یه هفته ای تونستی بایستی خوشبختانه.19 فروردین یه کمی تونستی تاتی تاتی راه بری ولی ه...
13 مرداد 1394

13 و 14 و 15 ماهگی

تو سیزده ماهگی 2 تا دندونای بالایی ت دراومدن.قدرت درکت بالا رفت و بیشتر کارهایی که تو 12 ماهگی باید انجام میدادی رو تو سیزده ماهگی انجام دادی ولی اصلا برام مهم نبود چون هر بچه ای یه سیستمی داره مثلا اینکه وقتی می گفتم کنترل رو بده به طرف من می گرفتیش یا اینکه وقتی دستتو به مبل گرفته بودی و ایستادی می تونستی در همون حالت به اسباب بازی رو از زمین برداری و دوباره بایستی یاد گرفتی یه وسیله ای رو بندازی تو یه ظرفی تو چهارده ماهگی بلد شدی موقع اذان دستاتو بذاری دم گوشت و صدای اذان رو در بیاری الهی فدات شممم پونزده ماهگی کلی راه بردمت ولی تو هنوزم نمی تونی خودت راه بری حسابی الان شیطون و شیرین زبون شدی ...
22 فروردين 1394

وزن و قد از بدو تولد تا یکسالگی

بدو تولد        وزن       قد   دور سر                  2700     47     35 15 روزگی    3000     50     35.2 45  روزگی   4100     54      36.5 2 ماهگی     4500    57       38 3 ماهگی     5500     59      39 4 ماهگی      6200    62      41 5 ماهگی       6800   64   &...
22 فروردين 1394

سلام من را بعد از 4 ماه بپذیر پسرکم

سلام پسر مامان.ببخشید منو.میدونم خیلی تنبلی کردم و میدونم که هیچ عذر و بهانه ای هم قابل قبول نیست.توجیه نمی کنم خودمو واقعا تنبلی کردم. اول از همه از ماجراهای یک سالگیت شروع کنم.خیلی فکرا داشتم برای تولدت ولی نشد که همه رو اجرا کنم بگذریم تولدت رو انداختم روز ولادت پیامبر کردم(ص) و امام جعفر صادق(ع) یعنی 19 دی ماه که جمعه هم بود و چون تعدادمون زیاد بود انداختیم خونه ی آقاجون خاله زهرا و خاله سارا و خاله مریم و دایی حمید و دایی امیر حسین و عمه محدثه و عمو هادی و مامان بزرگا و آقاجون بودن خلاصه همه بودن جز .......... بابا بزرگ مهربون که دیگه پیشمون نبود البته مطمئنم روحش پیشمون بوده بعد ...
22 فروردين 1394
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به دونه سیب می باشد