10 ماهگی و 11 ماهگی با هم
سلام عزیز مامان.ببخشید که دو ماهه وبلاگت رو به روز نکردم آخه اتفاق ناگواری افتاد.
پدر بزرگت یعنی بابای من به رحمت خدا رفت.هممون داغون شدم از این داغ.خیلی سخت بود خیلی یهویی بود رفتن بابا بزرگ.شب قبلش با هم تو خونه ی خاله زهرا بودیم.می خواستیم آش دندونی تو رو بخوریم.بابا بزرگ حالش خوب خوب بود تو رو بغل کرده بود واست شعر می خوند همون شعر معروفی که واسه همه ی بچه ها و نوه ها خونده بود.
بابا جون قندی قندی / اسبتو کجا می بندی
زیر درخت نرگس/ داغتو نبینم هرگز
خدا به سر هیچکی نیاره من که خیلی داغون شدم آخه دخترا بابایی هستن خیلی به باباشون وابسته ان.
هنوزم باورم نمیشه که دیگه نیست
از خود شما بگم که ماشالله خیلی شیطون بلا شدی و وابسته.من و بابایی ت از جلوی چشمت میریم اونور تر گریه می کنی پشت سرمون همش دلت می خواد پیشت بشینیم.
10 آبان بود که دندونای پایینی ت بالاخره خودشونو نشون دادن من کلی برنامه چیده بودم واسه مراسم دندونی ت ولی متاسفانه به خاطر فوت بابابزرگ نتونستم برگزار کنم.ببخشید دیگه
12 آذر هم تونستی دستتو بگیری به مبل و بایستی ماشالله پسرم
خیلی جالبه اینکه هر پیشرفتی می خوای بکنی آخر هر ماهت پیشرفت می کنی
خداروشکر وزن گیری ت داره خوب پیش میره
ماه دیگه هم تولدته و من و بابایی کلی فکر تو سرمونه ایشالله مشکلی پیش نیاد تولدتو به خوبی برگزار کنیم
حالا بریم سراغ عکس های این دو ماه
علیرضا و پسرعمه سید علی در مراسم عید غدیر
علیرضا با صندلی بادی پسرخاله ش سید محمدرضا در روز عید غدیر
اینم علیرضا با پسرخاله ش
علیرضا روز پاتختی عمو رو تخت عمو
پسر سقای خوشگل مامان
آخه ببین کجا رفتیییییییییییییی
الهی بمیرم برات پسرم اینجا تب داشتی خیلی زیاد تو مراسم شیرخوارگان حسینی هستش تو مصلا
اینم آقا سید علی
اینجا روز عاشوراست بهتر شدی فدات شم
اینجا داری کارتون نگاه می کنی
اون ریخت و پاشی خونه هم کار شماست
اینجا تو ماشین تو بغلم خوابت برده فدات شم
اینم یه عکس از مرواریدات
اینم کادوهای دندونیته فدات شم
اینو بابا بزرگ مهربون شب قبل فوتش بهت هدیه داد
اینو مامان جون و آقاجون برات خریدن
اینم عموهادی و زنعموی مهربون برات خریدن
خاله مریم و عمو امیر هم براتون 15000 تومان کادو دادن
خاله زهرا و عمو حسین هم 20000 تومان کادو دادن
دستشون درد نکنه