علیرضا جونمعلیرضا جونم، تا این لحظه: 10 سال و 4 ماه و 1 روز سن داره

دونه سیب

9 ماهگی با یه عالمه اتفاق خوشایند

1393/7/28 14:28
نویسنده : مامان جونت
631 بازدید
اشتراک گذاری

تو 9 ماهگی اتفاقای خیلی خوبی افتاد اولیش اینکه تونستی خودت بشینی این نشستنت خیلی دلمو می بره وقتی از آشپزخونه میومدم دیدم خودت کم کم و با احتیاط دستتو میذاری زمین و ستونت می کنی و میشینی ولی خیلی مراقبی که نیفتی.

اتفاق خیلیییییییییییییییییی خوب بعدی اینه که بالاخره تونستی چهاردست و پا بری هورااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا-11 مهر بود که تونستی چهاردست و پا بری خوشگلم

چقدر واسه این 2 تا اتفاق لحظه شماری می کردم!!!!

خداروشکر بالاخره دیدم

یه اتفاق خوب دیگه ای که افتاد این بود که دست دستی کردی.تقریبا اوایل مهر بود یه بار که برده بودمت حموم به آب میزدی و شالاپ شولوپ صدا درمیاوردی از اونجا بود که دست دستی رو یاد گرفتی

عروسی عمو هم که خیلی خیلی خوش گذشت بهمون.خداروشکر مامان بزرگینا زود اومدن عروسی و من تو رو سپردم بهشونزبان

جلوی در خونه یه عالمه آتیش بازی راه انداختیم خیلی خوب بود

7 مهر ماه بود که بابایی داشت واست نوحه می خوند و سینه زدن رو بهت یاد میداد که شروع کردی سینه زدن ما هم خیلی ذوق کردیم آخه چند روز دیگه محرمه دوست داریم بلد بشی واسه آقا امام حسین(ع) سینه بزنی

راستی امسال محرم قراره لباس سقایی و لباس مشکی برات بپوشونیم

حالا بریم سراغ عکسای 9 ماهگی

ببین چه ناز نشستی

این لباسایی می بینی تنته اینا رو من و بابایی تازه برات خریدیم خیلی بهت میاد جیگر گوشه ی مامان

سید علی هم از لباسای تو خرید و پوشید

اینجا داری فضولی می کنی قربون فضولیاتبغل

اینجا رفتیم مغازه ی بابا بزرگ دیدن دایی حمید

اینجا در حال صدا در آوردن انگشتات با لبته

همچنان در حال صدا درآوردن

اگه یه قل دختر داشتی این شکلی بود

اینجا خیلی شبیه مامان جونت شدی

حالا عکسای سید علی رو بذاریم

 

 

پسندها (1)

نظرات (1)

مهتاب مامان اریاا
10 آبان 93 12:47
عزیزم ماشالله چه جیگری شدی خاله جون قربون اون نشستنت برم من جیگر خاله هستی
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به دونه سیب می باشد