وارد 5 ماه شدی نفس مامان
وقتی 4 ماه و 2 هفته ات شد تونستی بالاخره یه کمی جغجغه هاتو و عروسکاتو تو دستت بگیری
غلت زدن هم یه کمی میری و دوباره برمیگردی فعلا کامل نمی تونی غلت بزنی
البته 7 خرداد مصادف با 4 امین سالگرد ازدواج مامان و بابا و تولد 32 سالگی بابایی تونستی خودت برگردی ولی بازم دستت رو نتونستی از زیرت دربیاری ولی اشکال نداره همینم غنیمته هههههههه
2 خرداد آش دندونی سید علی پسر عمه ات رو خوردیم به تو هم دادیم
فکر می کنم یه هفته 10 روز دیگه دندون تو هم دربیاد آخه لثه هات سفید و متورم شده و دستاتو سفت می مالی به لثه هات انگشتمو که می کشم به لثه هات یه چیزایی حس می کنم ولی فعلا نترکیده لثه هات
اینم عکسای ماه پنجم
اینجا 4 ماه و 2 روزته رفتی حموم منو که دیدی ذوق زده شدی باز
4 ماه و 4 روزته
این لباسا هموناییه که من و بابایی از مکه واست خریدیم و به خانه ی خدا متبرکش کردیم
عاشق خنده هاتم
اینجا تولد دوقلوهای دایی حمید:سارا و ثناست
تولد 2 سالگیشونه که شما 4 ماه و 5 روزته و مامان بزرگ به زور اون وسط نوه ها جات داده هههههههه
4 ماه و 8 روز بازم تو حموم
تو 4 ماه و 27 روز بالاخره تونستی خودت برگردی و دستتم دربیاری