علیرضا جونمعلیرضا جونم، تا این لحظه: 10 سال و 4 ماه و 1 روز سن داره

دونه سیب

نفس مامان رفت تو 6 ماه

1393/3/25 15:54
نویسنده : مامان جونت
745 بازدید
اشتراک گذاری

یه جورایی دلم گرفته به یه چشم بهم زدن 5-6 ماه تموم شد

ولی بازم خداروشکر که تو سالمی

اول از همه ببخشید که 3 ماه واست کیک درست نکردم البته واقعیتش ماه سوم مصادف شد با شام غریبان خانوم فاطمه ی زهرا(س) و منم به احترام ایشون کیک درست نکردم.ماه چهارم هم درگیر واکسنت شدم چون خیلی بد بود تا دو روز بعد از واکسن حالت بد بود بعدشم که دیگه خیلی گذشته بود از روش.ماه پنجمت چون یه هفته قبلش سالگرد ازدواج و تولد بابایی بود و یه کیک بزرگ درست کرده بودم دیگه کیک درست نکردم گفتم به فکر جیب بابایی هم باشیم دیگهزیبا

ولی ایشالله اگه بتونم ماه ششم واست درست می کنم البته فکر کنم میفته به ماه رمضون ولی اشکال نداره

بذار از کارایی که می کنی برات بگم خوشگلم

5 ماه و 6 روزت بود که دیگه کاملا با تسلط خودت برگشتی.دیگه شیطنتات شروع شد واویلاخسته

جدیدا یاد گرفتی تف می کنی و صدا در میاری هههههههههه

خداروشکر بیرون روی ت هم درست شد ولی هنوز خبری از دندون نیست

اشکال نداره دکترا میگن دیرتر دربیاد بهتره پس ما هم عجله نمی کنیمراضی

عزیز دلم بالاخره نیکان خاله ساناز هم راه افتاد(چهاردست و پا) تازه دندونش هم دراومد و حسابی خاله سانازو خوشحال کرد

راستی پسر قشنگم از روز اول 6 ماهگیت غذای کمکی رو برات شروع کردم هر چند که مامانی(مامان بابا) نمی ذاره و هر چی دلش می خواد به تو میده ولی من خودم با برنامه ی خودم دارم جلو میرم و هفته ی اول رو بهت فرنی دادم خیلی دوس داری هفته ی دوم هم حریره بادوم دارم بهت میدم

حالا تا هفته ی بعد که انشالله برات سوپ درست کنم

فکر کنم از سوپ زیاد خوشت نمیاد چون اوق می زنی وقتی که می خوری

راستی یه کار دیگه ای که کردم اینه که تعداد پوشک هایی که مصرف کردی و تعداد شیر خشک هایی که خوردی رو نوشتم تو یه دفترچه یادداشت خخخخخخخخخخخ نه از روی خساست به خاطر یادگاری موندنش نوشتم

گفتم شاید یه روزی به درد یکی بخوره که بدونیم هر سایزی برای چه مدتی لازمه

چند شبه وقتی غلت میزنی تو خواب من نگرانتم خواب درست و حسابی ندارم.تو هم نمی دونم چرا انقدر گریه می کنی تو خواب.نمی دونم چته.

راستی عزیزم ماشالله هزار ماشالله گوش شیطون کر تو اصلا نمی ترسی ولی سید علی پسرعمه تو میگم خیلی می ترسه.

تازگیا هم وقتی پوشکتو عوض می کنم یا لباساتو عوض می کنم قلقلکت میاد بابایی انقده می خنده با خنده ی توخندونک

ماشالله هزار ماشالله خیلی شیرین شدی

مامانی (مامان بابایی)و آقاجون(بابای بابایی) و عمو و عمه میگن کلی باید با تو وَر برن که تو بخندی

خوب معلومه بچه ی من سرسنگین و آقاست به هر کسی و همه وقت که نمی خندهزیبا

راستی این هفته پنجشنبه می خوایم با هم بریم عروسی.وااااای همه ی فامیلای بابایی تو رو می بینن

9 مرداد هم عروسی دایی جونه.

اینجا به زور شیشه تو دادم دستت ههه هنوزم نمی تونی مسلط شیشه تو بگیری تو دستت ولی پسرعمه ت خیلی ماشالله زبر و زرنگه خیلی زودتر از این وقتا تونست شیشه شو بگیره

مراحل غلت زدنت

اینجا دخمل کردمت

اینجا هم رفته بودیم قم با خاله و خانوادش

اینم تو با دخترخاله مهدیه

اینم از اولین غذای کمکی ت یعنی فرنی

اینجا هم دندونگیرت رو دادم دستت

این شلواری که تنت هست رو مامانی(مامان بابایی) برات دوخته که تو تابستون بپوشی خنک بپوشی

بهش میگیم شلوار خشایاریخنده

 

پسندها (2)

نظرات (10)

کیاناز
25 خرداد 93 17:03
قربونش برم خیلیییییییییییی با نمکه خیلی نازه چشام کف پاش دفه اول بود ک عکسشو دیدم خیلی تو دل برو هست ماشالهههههههههه
مامان جونت
پاسخ
ممنون کیاناز جونمممممممم پسر گلتو ببوس
mani_mania
26 خرداد 93 14:06
عزیزم بور بورکت ماشالله چه بزرگ شده خدا حفظش کنه هرروزم داره خوشگلتر و تو دل برو تر میشه مامان فاطیماش ببین چه گل پسری داری تووووووووووووووووو
مامان جونت
پاسخ
ممنون مانی جونم خدا 3 تا از اینا یه جا بهت بده تو هم کیف کنی
زینب مامان نازنین زهرا
27 خرداد 93 0:57
سلااااااااااااااااااااااااااااااام خوبی دوست جونم چرا به ما دیگه سر نمیزنی ماشالله علیرضا چه بزرگ شده .... خیلی نازتر شده ... نازنین زهرا هم بی تابی دندون داره ولی هنوز در نیاورده خیلی بهم وابسته شده باید همش بغلش کنم یا کنارش باشم ازش دور بشم یا من و نبینه گریه میکنه ... راستی علیرضارو که به پهلو می خوابونی پشتت بالش بذار زیر شکمش هم بالش بذار دیگه دمر نمیشه ...من چون تو گهواره میذارم زهرارو نمیتونه تو خواب کامل دمر بشه
مامان جونت
پاسخ
ممنون زینب جونم بووووووس به خدا علیرضا توان نذاشته برام
من وآقایی
27 خرداد 93 8:55
هزار ماشالله هزار الله اکبر ...چقدر گل پسر شیرین شده...خوردنی دلم ضعف رفت بیام بچلونمش...... منم دعا کن هفته بیست وپنجیم من وعلیرضا
مامان جونت
پاسخ
ای جونم پس تو هم اسم پسرتو علیرضا گذاشتی ممنون جیگرم
niloofar
29 خرداد 93 20:20
ماشاله هزار ماشاله خدا حفظش کنه. حسابی آقا شده دیگه. عکسهاش خیلیییییییی بامزه ست خیلیییییییییییی
مامان جونت
پاسخ
ممنون نیلوفر جونم بی صبرانه منتظر ورود ارغوان جونمم
مامان فسقلی
30 خرداد 93 15:09
سلام فاطمه ماشالله چه اقایی شده گل پسرت چقدر نازه خدا ببخششی بهت
مامان جونت
پاسخ
سلام پریسا جونم حجکم مقبول خانومی ممنون جیگر طلا
سوگل مامان رسا
31 خرداد 93 12:07
ای خدا شلوار خشایاریشو ببین خیلی با نمک شدی علیرضا جونم
مامان جونت
پاسخ
هههههههه سوگل
روژدا
3 تیر 93 8:03
سلام به آقا عليرضا و مامان جونش ماشالله هزار ماشالله روز به روز خوردني تر ميشه خدا حفظش كنه و زير سايه پدر و مادر بزرگ بشه الهيييييييي............
مامان جونت
پاسخ
ممنون روژدا جونممممم بووووووووووووووووس
سارا مامان یاسین
7 تیر 93 11:44
سلام عزیزم مرسی بابت رمز الهی ماشاا..... به علیرضا جون خاله فدات شه عزیزم با اجازه وب علیرضا جونم رو لینک می کنم مرسی
مامان جونت
پاسخ
خواهش می کنم گلم محمد یاسین رو ببوس
مهتاب مامان اریا
14 تیر 93 18:30
ای جونم مبارک فاطمه جونم غلت زدن به پهلو شدن علیرضا جونم ماشالله ماالله هزار هزار ماشالله ببوسش محکم از طرف من و اریا
مامان جونت
پاسخ
ممنون مهتاب جونم آریا رو ببوسش
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به دونه سیب می باشد